نگو قحطي پروانه شده باز
نگو ديگه نمي شه فصلي اغاز
نگو قاصدكها همه بريدن
ديگه خبر خوشحالي نميدن....
هميشه از خودم مي پرسم: چند سوت قطار تا آمدنت، چند ماه تا به خواب ديدنت، و چند گلدان تا بهار مهرباني ات باقي مانده است؟
ترميم مصراع اخر :
بر بام خانه اي تو بريزد هماره شب ..
يك دانه گگ ستاره ي ما مال تو بود /
شب با تمام قريه اي ما مال تو بود /
نگذار كاش! بر لبت اي يار گل كند/
تا چشم بر زني در و ديوار گل كند/
صد قطره روشني و دو سه صد ستاره نيز/
بر چشم هاي روشن شعرت بباره تيز/
تاشعر تو ست روشني و صد ستاره شب
بر بام خانه تو بريزد دوباره شب/
درود ...ناديه جان . ادرس نو مبارك !